جدول جو
جدول جو

معنی چشمه ایاز - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه ایاز(چَ مِ اَ)
ده کوچکی است از دهستان نجف آبادشهرستان بیجار که در 15 هزارگزی شمال خاوری نجف آبادو 2 هزارگزی جنوب شوسۀ بیجار به سنندج واقع شده و 36 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه الیاس
تصویر چشمه الیاس
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، آب حیوان، چشمۀ نوش، چشمۀ خضر، چشمۀ زندگی، آب حیات، چشمۀ حیات، شربت حیوان، آب خضر، نوشاب، جان فزا، ماالحیاة، عین الحیات، آب بقا، چشمۀ حیوان، جان افزا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه حیات
تصویر چشمه حیات
آب زندگی، آب چشمه ای در ظلمات که هرکس از آب آن بیاشامد عمر جاویدان پیدا می کند و هرگز نمی میرد و خضر پیغمبر از آن آب نوشیده است، ماالحیاة، چشمۀ حیوان، چشمۀ زندگی، چشمۀ الیاس، آب حیوان، چشمۀ نوش، آب خضر، چشمۀ خضر، نوشاب، عین الحیات، شربت حیوان، آب بقا، جان افزا، آب حیات، جان فزا برای مثال لب های تو خضر اگر بدیدی / گفتی لب چشمۀ حیات است (سعدی۲ - ۳۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمه خیز
تصویر چشمه خیز
ویژگی زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید، ویژگی زمین یا دامنۀ کوهی که بتوان از آن چشمه ای جاری ساخت، پرآب
فرهنگ فارسی عمید
(چَ مَ اَ یْ یو)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 18 هزارگزی شمال باختری فریمان واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل و 293 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ اِلْ)
کنایه از چشمۀ خضر و چشمۀ حیوان. کنایه از چشمۀ آب زندگانی. کنایه از چشمۀ آب حیات:
لبت چون چشمۀ الیاس و من اسکندر تشنه
نصیب من مکن زآن چشمۀ الیاس یأس ای جان.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آبی است بنام بئر ادام در راه یمن، بنی شعبه (از کنانه) را، خسیس شدن: ادین (مجهولاً) ، خسیس و فرومایه گردید و ضعیف و سست شد، وام دادن. (تاج المصادر بیهقی) : ادنته، وام دادم او را. (منتهی الارب) ، وام گرفتن: ادان هو، وام گرفت. (منتهی الارب) ، بمهلت چیزی خریدن و بهای آنرا وام دار شدن. تقول: منه ادنی عشره دراهم. (منتهی الارب) ، جزا دادن. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(اَحْ)
آبی است که جنگ عبیده بن حارث فرستادۀ پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله بدانجا روی داد. و آن در فرودسوی ثنیهالمره واقع است. (معجم البلدان). و رجوع بامتاع الاسماع مقریزی جزء اول ص 52 شود، خشم، درد دل که از اندوه و تشنگی پیدا شود، ناله
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ دِ)
دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار که در 21 هزارگزی شمال باختری خسروآباد و 40 هزارگزی جنوب کوه چهل تن واقع است. محلی است کوهستانی و سردسیر که 220 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالیچه، گلیم و جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ حَ)
کنایه از آب زندگی. چشمۀ آب حیات. چشمۀ آب زندگی. چشمۀ حیوان. چشمۀ خضر. چشمۀ زندگی:
ای خاک بر سر فلک آخر چرا نگفت
کاین چشمۀ حیات مسازید جای خاک.
خاقانی.
مصطفی چشمۀ حیات و مرا
خضر چشمه به آب دیده ستند.
خاقانی.
لبهای تو خضر اگر بدیدی
گفتی لب چشمۀ حیاتست.
سعدی.
نقل است که ذوالقرنین در اوقات سیر بلاد و امصار حدیث چشمۀ حیات استماع کرد و بجانب چشمۀ حیات و ظلمات نهضت فرمود. (حبیب السیر چ قدیم تهران جزء اول از ج 1 ص 16). رجوع به چشمۀ حیوان و چشمۀ زندگی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی است جزءدهستان دودانگۀ بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 6 هزارگزی ضیأآباد و 6 هزارگزی راه شوسه واقع است و270 تن سکنه دارد. محصول این آبادی غله، کشمش، بادام و گردو است. شغل اهالی زراعت و بافتن قالی و گلیم و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جائی که استعداد جاری ساختن چشمۀ آب را دارد. زمین یا کوهی که بتوان از آنجا آب بیرون آورد. چشمه زای:
هوا از لطافت در او مشک ریز
زمین از نداوت در او چشمه خیز.
نظامی.
رجوع به چشمه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مِ)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد. دارای 35 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشمه حیات
تصویر چشمه حیات
چشمه آب زندگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه خیز
تصویر چشمه خیز
جایی که استعداد جاری ساختن چشمه آب را دارد (زمین یا کوه)
فرهنگ لغت هوشیار